هشـتـمیـــن خورشـیـــد

Eighth Sun
هشـتـمیـــن خورشـیـــد

اللهم صل علی علی بن موسی الرضا المرتضی،الامام التقی النقی و حجتک علی من فوق الارض و من تحت الثری، الصدیق الشهید، صلاه کثیره تامه زاکیه متواصله متواتره مترادفه کافضل ما صلیت علی احد من اولیائک

نویسندگان

۶ مطلب با موضوع «اشعار رضوی» ثبت شده است


توو ارتفاع بی کسی، اسیر این دغدغه هـام

خیابـــونا یــاری کنین، مســافر امـام رضــام

 

خیابونا یاری کنین، می خوام که زودتر برسم

راهی نمونده تا بهشـت، پیچیده باز عطر حرم

 

دیـدن گنبـــد طــلات ، نشــونــه ی رسـیــدنـه

از راه دور ســلام می دم ، چقـدر تحمّلم کمه

 

منو ببیـن! به شوق تو ، چه دلشکسته اومدم

تازه رسیدم از سفر، ببخش که خسته اومدم

 

مهمون این خونه شدم…من مهمون امام رضام

درست همین جای زمین،انگار از این دنیا جدام

 

عطر تو بود منو به این…نقطه ی رویایی کشوند

از مـن به جز یه ردّ پا، چیزی توو این دنیا نمونـد

 

یه ردّپـا که می رسـه ، حوالـی هفـت آسمـون

یه عابــر شکسـته دل،یه بی پنـاهِ بی نشــون

 

یکی که محتاج کمی… تسکین و آرامـش شده

خسته ازین بیراهـه ها،تنها همین راهش شده

 

سلام میدم به ضامنٍِ. . . آهوی این دشت غریـب

دسـت منو رهــا نکن ، توو این هیــاهـوی عجیب

 

دل بستم و سخـته برام ، باهات خدافــظی کنم

دلم باهـام راه نمی یاد، چطور دلو راضـی کنم؟!

 

دلـم می خـواد پـر بکشه ، هم بال این کبوتـرا

تــوو آسـمــــون آبــیٍ ،  بــالای گنبـــد طـــلا…

۰ نظر ۳۱ تیر ۹۲ ، ۱۳:۰۹
سید ابوالفضل رزم آیین

              تـــــا که این پنجره رو وا می کنم         

    تو رو تو قاب چشام جا می کنم

      اوج گلدسته رو پیدا می کنـــــــم   

          گنبـــــــــــد زردُ تماشـــــا می کنم     

              حرف مــن حـــــرف دلای بی کسه          

   یــه امام رضــــــا دارم واسم بسه

         من همون کبوترم که جــا نداشت      

    لونه ای حتی رو شاخه ها نداشت

          هیچ نگاهی آب و دونه ام  نمی داد      

   مثل هـــــر غریبه آشنــــــا نداشت

                     حالا امــــــا عمریـــــــه رو گنبـــدام                   

 بچـــه محـــــــله امـــــام رضـــــام

              همه عـــــاشقی من یــک نفسه             

  یـــــه امام رضــــا دارم واسم بسه

۰ نظر ۱۸ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۳:۰۰
سید ابوالفضل رزم آیین


چشمه‏ های خروشان تو را می‏شناسند
موجهای پریشان تو را می‏شناسند

پرسش تشنگی را تو آبی، جوابی‏
ریگهای بیابان تو را می‏شناسند

نام تو رخصت رویش است و طراوت‏
زین سبب برگ و باران تو را می‏شناسند

هم تو گلهای این باغ را می‏شناسی‏
هم تمام شهیدان تو را می‏شناسند

از نشابور با موجی از لا گذشتی‏
ای که امواج طوفان تو را می‏شناسند

بوی توحید مشروط بر بودن توست‏
ای که آیات قرآن تو را می‏شناسند
 

گرچه روی از همه خلق پوشیده داری‏

ای پیدای پنهان تو را می‏شناسند

اینک ای خوب، فصل غریبی سرآمد
چون تمام غریبان تو را می‏شناسند

کاش من هم عبور تو را دیده بودم‏
کوچه‏ های خراسان تو را می‏شناسند

قیصر امین پور
منبع: کتاب یا ضامن آهو


۰ نظر ۰۱ اسفند ۹۱ ، ۱۲:۵۴
سید ابوالفضل رزم آیین


شاه شوم، ماه شوم، زر شوم‏
در حرمت باز کبوتر شوم‏

ای ملک‏الحاج کجا می‏روی؟
پشت به این قبله چرا می‏روی؟

 

سعی در این «مروه» صفا می‏دهد
خاک بهشت است شفا می‏دهد

سنگ تو بر سینه زد ایران زمین‏
سرمه‏ی خاک تو کشد هند و چین‏

سنگ به پای تو وفا می‏کند
راز دل شیعه ادا می‏کند

تا اثر پای تو جا مانده است‏
این دهن بوسه‏ی وامانده است‏

سنگ سیاهی که در این جاستی‏
سر سویدای نظرهاستی‏

عهد به جز با لب پیمانه نیست‏
جز تو ولی نیست ولیعهد چیست؟

مشرق دل عرصه‏ی شبدیز نیست‏
هر که «علی» نیست ولی نیز نیست‏

دام بچینید ز دارالسلام‏
صید حرام است به بیت‏ الحرام‏

مهدی بیاتی ریزی
منبع: کتاب کتیبه خورشید

۰ نظر ۱۴ دی ۹۱ ، ۱۵:۱۶
سید ابوالفضل رزم آیین


آستان قدس شاه طوس می‏باشد پناهم‏
این سخن از دل برآید ذات حق باشد گواهم‏

بهر دیدار شه طوس آمدم در شهر مشهد
زائر قبر رضا و خادم این بارگاهم‏

با کمال خجلت از این آستان دارم تمنا
تا کند شاه خراسان از ره احسان نگاهم‏

خاک پای زائران تربت سلطان طوسم‏
در گلستان ولایت کمتر از خار و گیاهم‏

دارم امید شفاعت از رضا شاه خراسان‏
تا نظر فرماید از لطفش بر احوال تباهم‏

بارالها عفو فرما از کرم عصیان ما را
کن ترحم پر دل بشکسته و بر اشک و آهم‏

خواهم از درگاه فیضش رب دهد توفیق زیرا
سر بزیر افکنده با موی سپید و روسیاهم‏

(پیروی) نالد به درگاه خداوند و سراید
لطف شاه دین علی موسی الرضا باشد پناهم‏

منبع: کتاب مدح و مصیبت حضرت رضا (ع)

۰ نظر ۱۰ مهر ۹۱ ، ۱۲:۱۲
سید ابوالفضل رزم آیین

خدا را حریمی است اندر خراسان
که هر کار مشکل در آن سازد آسان‏

حریمی ظهور عنایات الله
حریمی به رفعت فراتر ز کیهان‏

کمال ابد اندر آن در تجلی
جمال ازل اندر آنجا نمایان‏
 

حریمی چو کعبه مطاف خلائق
از آن آفتاب حقیقت فروزان‏

گدای درش را بود بی‏نیازی
ز حور و قصور و ز غلمان و رضوان‏

حریمی که از قبه‏ی پر فروغش
بود در تتق، نور تا عرش رحمان‏

هوایش چو خلد برین روح‏افزا
نسیمش نشاط آور و عنبرافشان‏

حریمی همه فیض بی‏حد باری
حریمی همه رحمت و روح و ریحان‏

رواقش بود رشک فردوس اعلا
جنابش بود قبله‏ی اهل عرفان‏

ابراهیم و نوح و مسیحا و موسی
در آنجا نشستند بر خوان احسان‏

زمین‏بوس او صبح و شب، ماه و خورشید
بر رتبه‏اش پست مریخ و کیوان‏

از آنش بود این همه شأن و عزت
وز آن یافت این احترام فراوان‏

که شد مدفن پور موسی بن جعفر
در آن آرمیده است ناموس یزدان‏

خداوند ملک کمال و فضایل
امام مبین، کهف دین، اصل ایمان‏

به اسرار تنزیل و تأویل آگه
به احکام حق رهنما و نگهبان‏

زمین و زمان و همه ملک هستی
به امر خدایش بود زیر فرمان‏

سپهر معالی و روح معانی
علی بن موسی الرضا قطب امکان‏

به خلق است حجت ز سوی خداوند
به خالق وجودش دلیل است و برهان‏

ایا عالم آل و قرآن ناطق
امین خدا یاور مستمندان‏

ایا قرةالعین طه و یاسین
ایا وارث علم و مجد نیاکان‏

تویی صاحب معجزات و کرامات
تویی شافع شیعیان و محبان‏

اگر رو سیاه و گناهم بزرگ است
و گر صرف گردیده عمرم به خسران‏

به «لطفی» ز لطف شما این عجب نیست
شماریدش اندر ردیف غلامان‏

به هنگام مرگ و در اهوال دیگر
شفاعت نمایید زین غرق عصیان‏

28 ذی‏القعدة الحرام 1407 ه. ق / مشهد مقدس
منبع: کتاب بزم حضور

۰ نظر ۰۵ شهریور ۹۱ ، ۱۲:۰۹
سید ابوالفضل رزم آیین