کی
از ارزشهایی که همیشه و هرگاه از رسول خدا(ص) و علی مرتضی(ع) نقل میشد و
دائما روی منبر و تریبون روی آن تکیه میشد ساده زیستی آن بزرگواران بود.
در این باره آن قدر گفتهاند و نوشتهاند و شنیدهایم و خواندهایم که
بیشتر ما بخشی از تصویر ذهنیمان نسبت به آن بزرگواران، همان زندگی ساده
زیستانه آنان است.
این
روش البته با روش صوفیان تفاوت داشت و هرگاه که سادهزیستی گرایش به نوعی
تصوف پیدا میکرد ائمه اطهار(ع) به مبارزه با آن برمیخاستند و گوشزد
میکردند که اسلام میانهای با رهبانیت و تصوف و انزواطلبی بیدلیل و به
بهانه تزکیه نفس ندارد. مرد آن است که در میان اجتماع بماند و خود را بسازد
و دیگران را تربیت کند و در عین حال زندگی عادی خود را داشته باشد و حقوق
همسر و فرزندانش را رعایت کند. بنابراین، تصوف با ساده زیستی متفاوت است.
شاید یکی از تفصیلیترین مطالب در اینباره مطالبی است که شهید مطهری
در سیری در نهجالبلاغه و به مناسبت معنای زهد و زهد امام علی (ع) شرح داده
است.
به هر حال این ارزشها در انقلاب ما جایگاه بالایی داشت اما در بسیاری
از مواقع و بیشتر در سنوات اخیر مورد استهزاء قرار گرفت. در این باره
استدلالهای شرم آوری شبیه به آنچه برخی از خلفای اموی ارائه میکردند، مطرح
میشد. این مسأله تا حدی پیش رفت که کمتر از دو سال پیش، برای برگزاری
مراسمی مربوط به امامان (ع) در یکی از مراکز استانها، با استدلالهایی عجیب
و غریب، بهترین هتل شهر را اختصاص به نویسندگانی دادند که درباره امام
علی (ع) و اهل بیت بهترین کتابها را نوشته بودند. استدلال این بود که
اینجا امن تر و کم سروصداتر و ... است.
از سادهزیستی که بگذریم، به تواضع میرسیم. در این باره البته کم
گفتهایم و نوشتهایم. تکبر و لوازم و تبعات آن در عرصه اندیشه و عمل خارجی
جایگاه بس والایی میان ما دارد. آنان که بالاترند، ارتباطشان با توده ها
اندک است. دلیلش هم این است که گرفتارند. همهاش با بزرگان و دیگران جلسه
دارند. برای همین مردم کار، بلکه فداکاری میکنند و اصلا توجه داشته باشید
که: به هر حال همه مساویاند، اما برخی مساویتر.
بدون تأمل از کسانی که به همین کشورهای همسایه رفتهاند بپرسید، این
تکبری که ما نمونه اش را در ایران داشتیم و داریم، در کدام یک از این
کشورها میتوان سراغ گرفت؟ در کجا این قدر دست مردم از دامان مسؤولان کوتاه
است و اتاق های تودرتو و توقعات فوق تصور و حالت طلبکارانه و زبانی پر
ادعا که ما چه و چه کردهایم و...
اصلا نباید در اینباره چیزی گفت، چون همه میدانند. البته اگر کسی از
این جماعت از کارش معزول شد، آنوقت تماس گرفتن با او راحت میشود و خودش
هم از سر بیکاری زیاد سراغ دیگران را میگیرد. درست به طوری که گاهی رفقای
اینها در چهار سالی که حضرات در حال خدمت هستند آنان را نمی بینند و بعد
دوباره مجبور هستند روی ماه آنان را ببینند. اما در این وقت دیگر چه به درد
میخورد؟ وقتی حاجی آقا عزل شد، به قول آن طنزنویس، اول آقا میشود و بعد
هم یارو، و در این وقت دیگر چه دردی را از مردم دوا میکند. آن وقت است که
تازه شما ایشان را همه جا میبینید و البته شاهدید که حضرت آقا چه اندازه
متواضع شدهاند و گاهی هم به فقرا صدقه میدهند.
همه این روضه ها را خواندم که بگویم مع الاسف، تکبر در ایران نهادینه
شده است. درست به جای آن که تواضع نهادینه شود. این جماعت به جای این که
راحت جواب مردم را بدهند و به جای این که توقعی در احترام نداشته باشند،
غالبا طلبکارند. این اخلاق همان «اخلاق الاشرافی» است که عبید زاکانی از آن
مینالید.
حالا مدتی است که تواضع دوباره سرلوحه قرار گرفته است. اما آیا در حد
شعار میماند یا به مرحله عمل هم میرسد؟ آیا سازوکاری برای نهادینه کردن
تواضع وجود دارد یا نه؟ آیا نظارتی در این باره وجود دارد یا نه.
اکنون به مناسبت این ایام عزیز که ایام تولد امام رضا (علیهالسلام) است، یک روایت در باره تواضع آن حضرت بگویم.
زمانی که امام رضا(ع) به عنوان ولیعهد در خراسان بود آشکار است که تا
چه اندازه موقعیت سیاسی داشت. ایشان به عنوان جانشین خلیفه وقت شناخته
میشدند و طبیعی بود که مردم سخت به آن حضرت احترام میگذاشتند.
این علاوه بر آن بود که عظمت حضرت تنها در این عنوان ولایتعهدی نبود
نفس آن که سرآمد خاندان پیامبر (ص) است خود افتخاری بود که در هر لحظه
میتوانست صدها بلکه هزاران نفر را در اطراف او جمع کند. همان اتفاقی که در
نیشابور در وقت ورود آن حضرت به شهر افتاد و عالم و عامی برای دیدن او صف
کشیدند و قلم به دست نشست تا روایتی از حضرت بشنوند.
اما همین امام بنا به روایتی که ابن شهر آشوب نویسنده مشهور شیعه در
قرن ششم به نقل از یعقوب بن اسحاق نوبختی روایت کرده است به گونهای وارد
حمام نیشابور شد که حاضران متوجه نشدند آن حضرت دارای چنان مقامی است. ابن
شهر آشوب مینویسد: حضرت رضا «علیهالسلام» وارد حمام شد. یکی از کسانی که
حاضر بود – و ایشان را نمی شناخت - از آن حضرت خواست تا دلاکی او را کرده
به اصطلاح امروزه کیسه او را بکشد. حضرت درخواست او را پذیرفت و مشغول کار
شد. برخی که امام را میشناختند، آن مرد را در باره امام رضا (ع) آگاه
کردند و او مشغول عذرخواهی شد. با این حال امام به او آرامش داده و همچنان
به دلاکی او مشغول بود (مناقب ابن شهرآشوب: 2/412).
در روایتی صدوق نقل کرده است که وقتی حضرتش وارد حمامی شدند که در
زمان ایشان به حمام الرضا شهرت داشته، آن اندازه عزیز بود که وقتی آن حضرت
در آنجا غسل کرده و نماز ظهرش را خواند، مردم به حمام رفته از آن آب بهره
میگرفتند. (مسند الامام الرضا – ع – 1/57)
شاید بیمناسبت با بحث تواضع نباشد اشاره کنم که در روایتی آمده است
که صاحب حمام، در وقت ورود امام صادق (ع) ، از آن حضرت پرسید: اجازه
میدهید حمام را برای شما خلوت کنم؟ حضرت فرمود: نیازی به این کار نیست.
مؤمن سبک تر از این چیزهاست. (مستدرک سفینة البحار: 2/433).
از امام رضا «علیهالسلام» در باره تواضع و حد آن پرسش شد. حضرت
فرمود: تواضع مراتبی دارد. از جمله آن که انسان قدر و منزلت و اندازه خود
را بشناسد و همانجا و در همان حد متوقع باشد، آن هم با قلب سلیم و آرام.
رفتارش هم با دیگران آنچنان باشد که دوست دارد چنان با او رفتار کنند. اگر
بدی هم دید، با نیکی پاسخ دهد. خشمش را هم بتواند رام خویش سازد. از دیگران
هم درگذرد. و البته خداوند نیکوکاران را دوست دارد (مسند الامام الرضا – ع
– 1/273).
اینکه امام تأکید دارد که رفتارش با قلب سلیم باشد، شاید به این
معناست که مبادا انسان وقتی تواضع میکند در این باره به خودش فشار بیاورد.
این فشار خود یک حس طلبکاری در انسان پدید میآورد و فکر میکند اگر فلان
جا تواضع کرده الان دیگر وقت تکبر فرا رسیده است. تواضع ریاکارانه هیچ
ارزشی ندارد.
امام رضا(ع) برخوردهای مشاجره آمیز را که از سر خودخواهی و بزرگبینی
است، مردود دانست و فرمود: چنین رفتارهایی سبب برآمدن غرور و از میان رفتن
عزت انسانی میشود (امالی الطوسی: 2/96).
گفتیم که اگر ساده زیستی و انزوا که گاه با تواضع اشتباه گرفته میشود
بوی تصوف بدهد، مورد انکار ائمه اطهار (ع) قرار میگرفته است. به همین
دلیل گاه روایاتی دیده میشود که ائمه در دوره های خاصی لباس های شیک
میپوشیدند. اما به طور طبیعی تواضع و ساده زیستی یک اصل بود.
معمر بن خلاد میگوید: از امام رضا «علیهالسلام» شنیدم که فرمود: به
خدا سوگند اگر بر سر کار آیم، غذای ساده خواهم خورد و لباس ساده و خشن
خواهم پوشید. آنگاه حضرت به این وصیت پیامبر (ص) به ابوذر استناد کردند که
حضرت به وی فرمود: من لباس زمخت میپوشم و روی زمین مینشینم و انگشتانم را
میلیسم و بدون زین سوار بر الاغ میشوم و کسی را هم پشت سرم سوار میکنم.
آنگاه فرمود:ای اباذر! البس الخشن من الباس و الصفیق من الثیاب لئلا یجد
الفخر فیک مسلکا. این ابوذر! لباس زمخت و ساده بپوش تا فخرفروشی در تو راه
نیابد. (مکارم الاخلاق: 131).
ابراهیم بن عباس در باره اخلاقیات امام رضا«علیهالسلام» میگوید:
زمانی که حضرت خلوت میکرد و سفره غذا پهن میشد، تمامی خدمتکاران را بر سر
سفره مینشاند و با آنان غذا میخورد. (مسند الامام الرضا علیه السلام:
1/45). دیگری نقل میکند که در مسیر خراسان که بودیم سفره پهن شد و حضرت
خدمتکاران سودانی را هم بر سر سفره نشاند. من اعتراض کردم. حضرت فرمود:
خدای ما یکی است. مادر و پدر ما هم یکی است و پاداش به اعمال ما خواهد بود.
(روضة الکافی: 230).
البته امام نظیف بیرون میآمد و چنان نبود که هیچ گاه از لباس تمیز و
شیک استفاده نکند. ابوعباد گوید: امام در تابستان روی حصیر مینشست و در
زمستان روی پوست و لباس زمخت میپوشید و وقتی در برابر مردم ظاهر میشد،
لباس تمیز و شیک داشت. (عیون اخبار الرضا علیه السلام : 2/178).
آیا برای جوانان این مرز و بوم داشتن این آرزو که امیران و حاکمانشان
تواضع بورزند و از سر تواضع با توده ها همراه باشند و در اداره امور،
انتقاد دیگران را بشنوند و عنداللزوم به مشورت بنشینند و پیران باتجربه را
حرمت نهند و دست از تکبر و خودخواهی و غرور بردارند و از گذشتگان عبرت
گیرند، عیب است؟ و در یک جمله پاسدار ارزشهای الهی و انسانی باشند و خود را
با دیگران برابر ببینند.