سه شنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۲، ۱۲:۴۸ ب.ظ
1. هنگامى که امام را از مدینه به خراسان دعوت کردند آن حضرت فضاى مدینه را
از کراهت و نارضایى خود پر کرد، به طورى که همه کس در پیرامون امام یقین
کردند که مأمون با نیت سوء حضرت را از وطن خود دور مى کند، امام بد بینى
خود به مأمون را با هر زبان ممکن به همه گوشها رساند، در وداع با حرم
پیغمبر، در وداع با خانواده اش، در هنگام خروج از مدینه، در طواف کعبه که
براى وداع انجام مى داد، با گفتار و رفتار با زبان دعا و زبان اشک، بر همه
ثابت کرد که این سفر، سفر مرگ اوست، همه کسانى که باید طبق انتظار مأمون
نسبت به او خوشبین و نسب تبه امام به خاطر پذیرش پیشنهاد او بدبین مى شدند
در اولین لحظات این سفر دلشان از کینه مأمون که امام عزیزشان را اینطور
ظالمانه از آنان جدا مى کرد و به قتلگاه مى برد لبریز شد.
2.
هنگامى که در مرو پیشنهاد ولایتعهدى آن حضرت مطرح شد حضرت بشدت استنکاف
کردند و تا وقتى مأمون صریحا آن حضرت را تهدید به قتل نکرد، آن را
نپذیرفتند. این مطلب همهجا پیچید که على بن موسى الرضا ،علیهالسلام،
ولیعهدى و پیش از آن خلافت را که مأمون به او با اصرار پیشنهاد کرده بود
نپذیرفته است، دست اندر کاران امور که به ظرافت تدبیر مأمون واقف نبودند
ناشیانه عدم قبول امام را همه جا منتشر کردند حتى فضلبن سهل در جمعى از
کارگزاران و ماموران حکومت گفت من هرگز خلافت را چنین خوار ندیدهام
امیرالمؤمنین آن را به على بن موسى الرضا ، علیها لسلام، تقدیم مىک ند و
على بن موسى دست رد به سینه او مى زند.
خود
امام در هر فرصتى، اجبارى بودن این منصب را به گوش این و آن
مى رساند وهمواره مى گفت من تهدید به قتل شدم تا ولیعهدى را قبول کردم.
طبیعى بود که این سخن همچون عجیب ترین پدیده سیاسى، دهان به دهان و شهر به
شهر پراکنده شود و همه آفاق اسلام در آن روز یا بعدها بفهمند که در همان
زمان که کسى مثل مأمون فقط به دلیل آنکه از ولیعهدى برادرش امین عزل شده
است به جنگى چند ساله دست مى زند و هزاران نفر از جمله برادرش امین را به
خاطر آن به قتل مى رساند و سر برادرش را از روى خشم شهر به شهر مى گرداند
کسى مثل على بن موسى الرضا،علیهالسلام، پیدا مى شودکه به ولیعهدى با
بى اعتنایى نگاه مى کند و آن را جز با کراهت و در صورت تهدید به قتل
نمى پذیرد.
مقایسه
اى که از این رهگذر میان امام على بن موسى الرضا،علیهالسلام، و مأمون
عباسى در ذهنها نقش مىبست درست عکس آن چیزى را نتیجه مى داد که مأمون به
خاطر آن سرمایه گذارى کرده بود.
3.
با اینهمه على بن موسى الرضا، علیها لسلام، فقط بدین شرط ولیعهدى را پذیرفت
که در هیچ یک از شؤون حکومت دخالت نکند و به جنگ و صلح و عزل و نصب و
تدبیر امور نپردازد و مأمون که فکر مى کرد فعلا در شروع کار این شرط قابل
تحمل است و بعدا بتدریج مى توان امام را به صحنه فعالیت هاى خلافتى کشانید،
این شرط را از آن حضرت قبول کرد، روشن است که با تحقق این شرط، نقشه مأمون
نقش برآب مى شد و بیشتر هدفهاى او برآورده نمى گشت.
امام
در همان حال که نام ولیعهد داشت و قهرا از امکانات دستگاه خلافت نیز
برخوردار بود چهرهاى به خود مى گرفت که گویى با دستگاه خلافت، مخالف و به
آن معترض است، نه امرى نه نهى نه تصدى مسؤولیتى، نه قبول شغلى، نه دفاعى از
حکومت و طبعا نه هیچگونه توجیهى براى کارهاى آن دستگاه.
روشن
است که عضوى در دستگاه حکومت که چنین با اختیار و اراده خود، از همه
مسؤولیت ها کناره مى گیرد، نمى تواند نسبت به آن دستگاه صمیمى و طرفدار
باشد، مأمون بخوبى این نقیصه را حس مى کرد و لذا پس از آنکه کار ولیعهدى
انجام گرفت بارها درصدد برآمد امام را بر خلاف تعهد قبلى با لطائف الحیل به
مشاغل خلافتى بکشاند و سیاست مبارزه منفى امام را نقض کند، اما هر دفعه
امام هوشیارانه نقشه او را خنثى مى کرد.
یک
نمونه همان است که معمربن خلاد از خود امام هشتم نقل مى کند که مأمون به
امام مى گوید : اگر ممکن استبه کسانى که از او حرف شنوى دارند در باب
مناطقى که اوضاع آن پریشان است، چیزى بنویس و امام استنکاف مى کند و قرار
قبلى که همان عدم دخالت مطلق است را به یادش مى آورد و نمونه بسیار مهم و
جالب دیگر ماجراى نماز عید است که مأمون به این بهانه «که مردم قدر تو را
بشناسند و دلهاى آنان آرام گیرد»، امام را به امامت نماز عید دعوت مى کند،
امام استنکاف مى کند و پس از اینکه مأمون اصرار را به نهایت مى رساند امام
به این شرط قبول مى کند که نماز را به شیوه پیغمبر و على بن ابىطالب به جا
آورد و آنگاه امام از این فرصت چنان بهرهاى مى گیرد که مأمون را از اصرار
خود پشیمان مى سازد و امام را از نیمه راه نماز برمى گرداند، یعنى بناچار
ضربهاى دیگر بر ظاهر ریاکارانه خود وارد مى سازد .
4.
اما بهره بردارى اصلى امام از این ماجرا بسى از اینها مهم تر است: امام با
قبول ولیعهدى، دستبه حرکتى مى زند که در تاریخ زندگى ائمه پس از پایان
خلافت اهل بیت در سال چهلم هجرى تا آنروز و تا آخر دوران خلافت بى نظیر
بوده است و آن برملا کردن داعیه امام تشیعى در سطح عظیم اسلام و دریدن پرده
غلیظ تقیه و رساندن پیام تشیع به گوش همه مسلمان ها ست .
تریبون
عظیم خلافت در اختیار امام قرار گرفت و امام در آن سخنانى را که در طول
یکصد و پنجاه سال جز در خفا و با تقیه جز به خاصان و یاران نزدیک گفته نشده
بود به صداى بلند فریاد کرد و با استفاده از امکانات معمولى آن زمان که جز
در اختیار خلفا و نزدیکان درجه یک آنها قرار نمى گرفت آن را به گوش همه
رساند، مناظرات امام در مجمع علما و در محضر مأمون که در آن قویترین
استدلالهاى امامت را بیان فرموده است؛ نامه جوامع الشریعه که در آن همه
رئوس مطالب عقیدتى و فقهى شیعى را براى فضلبن سهل نوشته است، حدیث معروف
امامت که در مرو براى عبدالعزیزبن مسلم بیان کرده است؛ قصائد فراوانى که در
مدح آن حضرت به مناسبت ولایتعهدى سروده شده وبرخى از آن مانند قصیده دعبل و
ابونواس همیشه در شمار قصائد برجسته عربى به شمار رفته است نمایشگر این
موفقیت عظیم امام ،علیها لسلام، است.
در آن سال در مدینه و شاید
دربسیارى ازآفاق اسلامى هنگامى که خبر ولایت عهدى على بن موسى الرضا،
علیها لسلام، رسید در خطبه فضائل اهل بیت بر زبان رانده شده بود و اهل بیت
پیغمبر که نود سال علنا بر منبرها دشنام داده شده بودند و سال هاى متمادى
دیگر کسى جرات بر زبان آوردن فضائل آنها را نداشت، اکنون همه جا به عظمت و
نیکى یاد مى شدند، دوستان آنان از این حادثه روحیه و قوت قلب گرفتند،
بى خبرها و بى تفاوت ها با آنان آشنا شدند و به آن، گرایش یافتند و دشمنان
سوگند خورده احساس ضعف و شکست کردند، محدثان و متذکران شیعه معارفى را که
تا آن روز جز در خلوت نمى شد به زبان آورد، در جلسات درسى بزرگ و مجامع
عمومى بر زبان راندند.
5.
در حالى که مأمون امام را جدا از مردم مى پسندید و این جدایى را در نهایت
وسیلئه اى براى قطع رابطه معنوى و عاطفى میان امام و مردم مى خواست، امام در
هر فرصتى خود را در معرض ارتباط با مردم قرار مى داد.
با اینکه مأمون
آگاهانه مسیر حرکت امام از مدینه تا مرو را طورى انتخاب کرده بود که شهرهاى
معروف به محبت اهل بیت مانند کوفه و قم در سر راه قرار نگیرند، امام در
همان مسیر تعیین شده، از هر فرصتى براى ایجاد رابطه جدیدى میان خود و مردم
استفاده کرد، در اهواز آیات امامت را نشان داد، در بصره خود را در معرض
محبت دلهایى که با او نامهربان بودند قرار داد، در نیشابور حدیث سلسلة الذهب
را براى همیشه به یادگار گذاشت و علاوه بر آن نشانه ها و معجزههاى دیگرى
نیز آشکار ساخت و در جاىجاى این سفر طولانى فرصت ارشاد مردم را مغتنم
شمرد. در مرو هم که سرمنزل اصلى و اقامتگاه دستگاه خلافت بود هرگاه فرصتى
دست داد حصار هاى دستگاه حکومت را براى حضور در انبوه جمعیت مردم شکافت .
6. نه
تنها سرجنبانان تشیع از سوى امام به سکوت وسازش تشویق نشدند بلکه قرائن
حاکى از آن است که وضع جدید امام موجب دلگرمى آنان شد و شورش گرانى که
بیشترین دوران هاى عمرخود را در کوه هاى صعب العبور و آبادی هاى دور دست و با
سختى و دشوارى مى گذراندند با حمایت امام على بن موسى الرضا، علیهالسلام،
حتى مورد احترام و تجلیل کارگزاران حکومت در شهرهاى مختلف نیز قرار
گرفتند. هر ناسازگار و تند زبانى چون دعبل که هرگز به هیچ خلیفه و
وزیر و امیرى روى خوش نشان نداده و در دستگاه آنان رحل اقامت نیفکنده بود هو
هیچ کساز سرجنبانان خلافت از تیزى زبان او مصون نمانده بود و به همین دلیل
همیشه مورد تعقیب و تفتیش دستگاههاى دولتى به سر مى برد و سالیان دراز،
دار خود را بر دوش خودحمل مى کرد و میان شهرها و
آبادی ها سرگردان و فرارى مى گذرانید، توانست به حضور امام و مقتداى محبوب خود
برسد و معروف ترین و شیواترین قصیده خود را که ادعا نامه نهضت نبوى
ضد دستگاه هاى خلافت اموى وعباسى است براى آن حضرت بسراید و شعر او در زمانى
کوتاه به همه اقطار عالم اسلام برسد، به طورى که در بازگشت از محضر امام آن
را از زبان رئیس راهزنان میان راه مى شنود.
اکنون
بار دیگر نگاهى بر وضع کلى صحنه این نبرد پنهانى که مأمون آن را به ابتکار
خود آراسته و امام على بن موسى الرضا، علیها لسلام، را با انگیزه هایى که
اشاره شد به آن میدان کشانده بود مى افکنیم:
یکسال پس از اعلام ولیعهدى وضعیت چنین است:
مامون
چه درمتن فرمان ولایتعهدى و چه در گفته ها و اظهارات دیگر او را به
فضل و تقوى و نسب رفیع و مقام علمى منیع ستودهاست و او اکنون در چشم آن
مردمى که برخى از او فقط نامى شنیده و حتى به همین اندازه هم او را نشناخته
و شاید گروهى بغض او را همواره در دل پرورانده بودند به عنوان یک چهره در
خور تعظیم و تجلیل و یک انسان شایسته خلافت که از خلیفه به سال علم و تقوى و
خویشى با پیغمبر، بزرگتر و شایسته تر است شناخته اند.
مأمون نه تنها
با حضور او نتوانسته معارضان شیعى خود را به خود خوشبین و دست و زبان تند
آنان را از خود و خلافت خود منصرف سازد بلکه حتى على بن موسى،علیهالسلام،
مایه ایمان و اطمینان و تقویت روحیه آنان نیز شده است.
در مدینه ، مکه و
دیگر اقطار مهم اسلامى نه فقط نام على بن موسى ،علیهالسلام، به تهمت حرص
به دنیا و عشق به مقام و منصب از رونق نیفتاده بلکه حشمت ظاهرى بر
عزت معنوى او افزوده شده و زبان ستایش گران پس از دهها سال به فضل و رتبه
معنوى پدران مظلوم و معصوم او گشوده شده است.
کوتاه
سخن آنکه مأمون در این قمار بزرگ نه تنها چیزى به دست نیاورده که بسیارى
چیزها را از دست داده و در انتظار است که بقیه را نیز از دست بدهد.
اینجابود
که مامون احساس شکست و خسران کرد و درصدد برآمد که خطاى فاحش خود را
جبران کند و خود را محتاج آن دید که پس از این همه سرمایه گذارى سرانجام
براى مقابله با دشمنان آشتى ناپذیر دستگاه هاى خلافت یعنى ائمه اهل بیت
،علیهمالسلام، به همان شیوه اى متوسل شود که همیشه گذشتگان ظالم و فاجر
او متوسل شده بودند یعنى قتل.
بدیهى
است قتل امام هشتم پس از چنان موقعیت ممتاز به آسانى میسر نبود. قرائن
نشان مى دهد که مأمون پیش از اقدام قطعى خود براى به شهادت رساندن امام به
کارهاى دیگرى دست زده است که شاید بتواند این آخرین علاج را آسان تر به
کار برد، به گمان زیاد اینکه ناگهان در مرو شایع شد که على بن موسى ، علیه
السلام، همه مردم را بردگان خود مى دانند، جز با دست اندرکارى عمال
مأمون ممکن نبود.
هنگامى
که اباصلت این خبر را براى امام آورد حضرت فرمود: «بارالها اى پدیدآورنده
آسمانها و زمین تو شاهدى که نه من و نه هیچ یک از پدرانم هرگز چنین سخنى
نگفته ایم و این یکى از همان ستم هایى است که از سوى اینان به ما مى شود.»
تشکیل
مجالس مناظره با هر آن کسى که کمتر امیدى به غلبه او بر امام مى رفت نیز
از جمله همین تدابیر است. هنگامى که امام مناظره کنندگان ادیان و مذاهب
مختلف را در بحث عمومى خود منکوب کرد و آوازه دانش و حجت قاطعش در همه جا
پیچید مأمون درصدد برآمد که هر متکلم و اهل مجادله اى را به مجلس مناظره
با امام بکشاند، شاید یک نفر دراین بین بتواند امام را مجاب کند.
البته چنانکه مى دانیم هرچه تشکیل مناظرات ادامه مى یافت قدرت علمى امام آشکارتر مى شد و مأمون از تاثیر این وسیله نومید تر.
بنابر
روایات یک یا دو بار توطئه قتل امام را به وسیله نوکران و ایادى خود ریخت و
یکبار هم حضرت را در سرخس به زندان افکند اما این شیوه ها هم نتیجه اى جز
جلب اعتقاد همان دست اندرکاران به رتبه معنوى امام، به بار نیاورد، و مأمون
درمانده تر و خشمگین تر شد، در آخر چارهاى جز آن نیافت که به دست خود و
بدون هیچ واسطه اى امام را مسموم کند و همین کار را کرد و در ماه صفر دویست
و سه هجرى یعنى قریب دو سال پس از آوردن آن حضرت از مدینه به خراسان و یک
سال و اندى پس از صدور فرمان ولیعهدى به نام آن حضرت، دستخود را به
جنایت بزرگ و فراموش نشدنى قتل امام آلود.
مهمترین چیزى که در زندگى ائمه ، علیهمالسلام، به طور شایسته مورد توجه قرار نگرفته، عنصر «مبارزه حاد سیاسى» است.
در
تمام دوران صدو چهل ساله میان حادثه عاشورا و ولایتعهدى امام هشتم ،
علیهالسلام،جریان وابسته به امامان اهل بیت یعنى شیعیان همیشه بزرگترین
و خطرناکترین دشمن دستگاههاى خلافت به حساب مىآمد.
حضرت آیت الله خامنه اى